نااااااااااااااززززززززززز
از هفته پيش كم كم بي اشتها شدي و چيزي نخوردي گفتم شايد چند روزي بي اشتها باشي ولي همچنان ادامه داره بيقراري هم بهش اضافه شده ............همش ميخواي وسايل برقي رو بهت بديم و بزني توي برق همش ميگي برق.................اما مگه برق هم با كسي شوخي داره ما كه نمي تونيم اينا رو بهت بديم چون خطرناكن( هر چند همه ي پريزها بست دارن) ................ تو هم بيشتر اذيت مي كني من و بابات يه دقيقه نمي تونيم بشينيم....................چون تو مياي و به زور ما رو بلند مي كني و يكريز ميگي اوف اوف يعني يه اوف به من بديد.................. خلاصه كه پدربزرگ و مادربزرگت و عمت رو هم آسي كردي ديروز بابايي مي گفت رفتي روي تخت عمه نشستي و اجازه نميدادي هيچ ك...